مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
كیست این مرد كه شب كیسۀ خرما میبُرد روز میآمد و از سیـنه نـفـسها میبُرد كیست این مَرد كه تا تیغ به بالا میبُرد رزم را با مدد از حضرت زهرا میبُرد این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این اَشـهــدُ اَنَّ عــلـیّـاً ولــیّ الله اسـت ایـن كیست این شیر كه از خصم جگر در آورد از میانِ كـمـرش تـیـغِ دوسـر در آورد از دلـیرانِ عـرب جـمـله پـدر در آورد کـار او بـود کـه اسـلام ثــمـر در آورد یاعلی روز و شب و شمس و قمر میگویند هـا عَـلـیٌ بَـشـرٌ کـیـفَ بَـشَـر میگـویند آه همسفـرۀ کوری دل ویـرانه کجاست نانپـزِ خانۀ این جـمع یتـیمانه کجاست مرکب بازیِ این طفل در این خانه کجاست شانۀ بارکش و دستِ کـریمانه کجاست پـیـرزن پیـش تـنـور است که آقـایم کو کودکی چـشم به راه است که بابایم کو گرچه از ضربۀ شمشیر سرش ریخت بهم زهر کاری شد و با سر جگرش ریخت بهم تا علی ریخت بهم دور و برش ریخت بهم دید چشمان طبیب و پسرش ریخت بهم آه در آتش غم حاصل زینب را ریخت سر تکان داد طبیب و دل زینب را ریخت سوخت از حرف طبیب از خبرش عباسَش میزند روی سرش هِی به سرش عباسَش روضهخوانش حَسنش نوحهگرش عباسَش قلبِ او هست حسین و جگرش عباسَش وقت روضه شد و عباس به زانو اُفتاد رفـت از حال عـلی درد به پهـلو اُفـتاد وای از امروز حسن گوشۀ بسـتر اُفتاد بـاز هـم یـادِ غــمِ بـســتـرِ مــادر اُفـتـاد خـواهـر اُفـتاد زمین تا كه بـرادر اُفـتاد یادِ روزی كه رویِ مادرشان دَر اُفـتاد هیزم و آتش و كابوس عجب بد دردی است ضربِ نا مَحرم و ناموس عجب بد دردی است قنفذ از راه از آن لحـظه كه آمد میزد تـازه میكـرد نـفـس را و مجـدد میزد وای از دستِ مـغـیره چـقـدر بد میزد جای هركس كه در آن روز نمیزد میزد آخرین حرفِ علی بود و خواهش میكرد زینبش را به اباالفضل سفارش میكرد زیـنــبـم آه بـبـیـنـی غــمِ حـنـجـرهـا را میکـشی روی جـگـر داغ برادرها را بعـد از آن جمع کنی پـارۀ پـیـكـرها را میزنی چـند گـره معـجـرِ دخـتـرها را مـیزنی داد به گـودال حرامی نـزنـیـد تـبر كـوفـی و سـر نـیـزۀ شامی نـزنـید |